نوع تلقي و برداشت از قرآن در نحوه استفاده از اين كتاب عظيم، نقش تعيين كنندهاي دارد. كمال قرآن به اين است كه نيازهاي ديني انسان را كاملا برآورده كند نه اينكه پاسخگوي همه مشكلات بشر باشد. بديهي است كه همه نيازهاي انسان ديني نيست؛ بنابراين روشن كردن حدودي كه قرآن در صدد بيان آن است، اين فايده را دارد كه درقرآن دنبال مسايل ديگر نگرديم و چنانچه قرآن به مسايل ديگر پرداخته است آن را اصيل ندانسته به آن وجهه ديني ندهيم و پسوند اسلامي نزنيم؛ چون اين مسايل خارج از حيطه اصلي دين است.
مسأله جامعيت قرآن كريم از ديدگاه استادان فن، ضمن مصاحبههايي كه با آنان در شمارههاي قبلي به عمل آمده، تا حدودي تبيين شده است. در اين شماره ابتدائا جامعيت قرآن كريم از ديدگاه آيات و روايات مورد بررسي قرار گرفته و سپس نظريات عمدهاي كه در اين زمينه وجود دارد، مطرح گرديده و داوري در مورد آنها به خوانندگان واگذار شده است.
بي ترديد از آيات قرآن و روايات معصومين عليهمالسلام چنين استفاده ميشود كه دين اسلام ديني كامل و جامع است؛ و شارع مقدس از بيان مطلبي كه لازم بوده، فرو گذار نكرده است؛ البته
كليات و اصول در قرآن و فروع و جزئيات هم بر اساس آيه كريمه «ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»1 (و آنچه رسول دستور دهد بگيريد و هر چه نهي كند واگذاريد) در روايات ذكر شده است.
به طور اجمال به بعضي از آيات و روايات در اين زمينه اشاره ميكنيم:
1. «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا»2
«امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمت را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است برايتان برگزيدم»؛
2.«ما فرطنا في الكتاب من شيء»3
«ما در كتاب بيان هيچ چيز را فروگذار نكرديم»؛
3.«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء و هدي و رحمة و بشري للمسلمين»4
«و ما بر تو اين قرآن را فرستاديم تا حقيقت هر چيز را روشن كند و براي مسلمانان هدايت و رحمت و بشارت باشد».
1. عن ابيعبدالله عليهالسلام قال: ان الله تبارك و تعالي انزل في القرآن تبيان كل شيء حتي و الله ما ترك الله شيئا يحتاج اليه العباد حتي لا يستطيع عبد يقول لو كان هذا انزل في القرآن، الا و قد انزله الله فيه5
«خداي تبارك و تعالي در قرآن بيان هر چيز را فرو فرستاده تا آنجا كه به خدا سوگند چيزي را از احتياجات بندگان فروگذار نفرموده و تا آنجا كه هيچ بندهاي نتواند بگويد اي كاش اين در قرآن آمده بود جز آنكه خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است»؛
2. عن ابي جعفر عليهالسلام قال: سمعته يقول: ان الله تبارك و تعالي لم يدع شيئا يحتاج اليه الامة الا انزله في كتابه و بينه لرسوله و جعل لكل شيء حدا و جعل عليه دليلاً يدل عليه و جعل علي من تعدي ذلك الحد حدا6
«خداي تبارك و تعالي چيزي از احتياجات امت را وا نگذاشت جز آنكه آن را در قرآنش فرو فرستاد و براي رسولش بيان فرمود و براي هر چيز اندازه و مرزي قرار داد و براي آن راهنمايي گماشت و براي كسي كه از آن مرز تجاوز كند كيفري قرار داد»؛
3. قال امير المؤمنين عليهالسلام ... ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق لكم اخبركم عنه ان فيه علم ما مضي و علم ما يأتي الي يوم القيمه و حكم ما بينكم و بيان ما اصبحتم فيه تختلفون فلو سألتموني عنه لعلّمتكم7
«اين نسخههاي قرآن است از او بخواهيد تا با شما سخن بگويد؛ (او هرگز سخن نگويد) ولي من از او به شما خبر ميدهم؛ در قرآن است علم گذشته و علم آينده تا روز قيامت ميان شما حكم ميكند و اختلافات شما را بيان ميكند، اگر از من قرآن را بپرسيد به شما ميآموزم»؛
4. قال ابو عبدالله عليهالسلام : ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل في كتاب الله عزوجل و لكن لا تبلغه عقول الرجال8
«هيچ امري نيست كه دو نفر در آن اختلاف داشته باشند جز آنكه براي آن در كتاب خدا ريشه و بنيادي است؛ ولي عقلهاي مردم به آن نميرسد»؛
5. قال علي عليهالسلام (في ذم اختلاف العلماء في الفتيا): ...ام انزل الله دينا ناقصا فاستعان بهم علي اتمامهامكانواشركاء فلهم ان يقولوا وعليه ان يرضي ام انزل الله دينا تاما فقصر الرسول صلياللهعليهوآلهوسلم عن تبليغه و ادائه و الله سبحانه يقول: «ما فرطنا في الكتاب من شيء، و فيه تبيان كل شيء»9
«... يا خداوند سبحان دين ناقص فرستاد، از اين عالمان در تكميل آن ياري خواسته؟ يا اينان شركاي اويند، و صدور اين رأيهاي متضاد، شايسته شان است و پذيرفتن آن بر خداوند بايسته؟ يا خداوند دين كاملي فرو فرستاده اما پيامبر ـ كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد ـ در تبليغ و اداي آن كوتاهي روا داشته؟ و خود به صراحت ميفرمايد: «ما در اين كتاب چيزي را فروگذار نكرديم، در اين كتاب براي هر چيزي بياني روشن است»؛
6. قال علي عليهالسلام و انزل عليكم الكتاب تبيانا لكل شيء و عمر فيكم نبيه ازمانا حتي اكمل له و لكم فيما انزل من كتابه دينه الذي رضي لنفسه و انهي اليكم علي لسانه محابه من الاعمال و مكارهه و نواهيه و اوامره10
«و قرآن را كه بيان دارنده هر چيز است بر شما فرو فرستاد و پيامبر خويش را روزگاري ميان شما زندگاني داد تا با آيهها كه در كتاب خود نازل فرمود ديني را كه پسنديد براي او و شما كامل نمود و به زبان او خبر داد كه چه را ميپسندد و چه او را خوش نيايد، از چه باز ميدارد و كردن چه كار را فرمايد»؛
7. عن ابي الحسن الرضا عليهالسلام قال: يا عبد العزيز! جهل القوم و خدعوا عن اديانهم ان الله تعالي لم يقبض نبيه صلياللهعليهوآلهوسلم حتي اكمل له الدين و انزل عليه القرآن و فيه تفصيل كل شيء بين فيه الحلال و الحرام و الحدود و الاحكام و جميع ما يحتاج اليه كملا فقال عزوجل «ما فرطنا في الكتاب من شيء»... و ما ترك شيئا يحتاج اليه الامة الا بينه فمن زعم ان الله عزوجل لم يكمل دينه فقد رد كتاب الله و من رد كتاب الله فهو كافر به11
«اي عبد العزيز! اين قوم نادانند و به دينشان نيرنگ ميزنند، خداوند متعال پيامبرش را از ميان مردم نبرد تا وقتي كه دين را براي او كامل كرد و قرآن را بر او فرو فرستاد و بيان همه چيز در آن هست، حلال و حرام و حدود و احكام و تمام آنچه مردم به آن نياز دارند به نحو كمال بيان داشت، پس خداوند عزوجل فرمود: «ما در اين كتاب چيزي را فرو گذار نكرديم» ... و چيزي كه امت به آن نياز داشته باشند نيست مگر آنكه آنرا بيان نمود پس هر كس گمان كند كه خداوند عزوجل دينش را كامل نكرده پس كتاب خدا را ردّ كرده است و هر كس كتاب خدا را ردّ كند، پس او كافر به خداست»؛
8. عن ابي الحسن موسي عليهالسلام في حديث ... فقلت اصلحك الله اتي رسول الله صلياللهعليهوآلهوسلم الناس بما يكتفون به في عهده؟ قال نعم و ما يحتاجون اليه الي يوم القيامة12
«پس گفتم اصلحك الله آيا پيامبر احتياجات مردم زمان خويش را كامل آورد؟ فرمود: آري و آنچه تا روز قيامت به آن نياز پيدا كنند».
ديدگاههاي مختلف در مورد جامعيت قرآن
همانگونه كه گذشت، جامعيت قرآن امري بديهي و غير قابل انكار است. و كسي در باره آن ترديد به خود راه نداده است؛ اما آنچه مورد بحث قرار گرفته اين است كه جامعيت قرآن به چه معناست؟ آيا اين جامعيت در محدوده دين است يا فراتر از آن ميباشد؟
به بيان ديگر آيا اين جامعيت را بايد در راستاي اهداف دين جستجو كرد يا حتي آنچه به ظاهر مربوط به علوم بشري است نيز در قرآن مطرح است؟ و اهداف دين را بايد گستردهتر فرض كرد تا همه علوم را در بر گيرد؟
در اين زمينه نظريات مختلفي وجود دارد كه ذيلاً به بيان آنها ميپردازيم:
از كلمات جمعي چنين برداشت ميشود كه در قرآن تمام آنچه كه ميتوان نوعي ادراك و فهم به آن پيدا نمود، آمده است؛ هر چند عقل و درك ما از شناختن آن قاصر است.
سيوطي پس از شمردن جمعي از علوم ديني كه از قرآن استنباط ميشود، مينويسد:
«و علوم ديگري را نيز در بر دارد از جمله: طب، مناظره، هيئت و هندسه، جبر و مقابله، نجوم و غير اينها».13
وي پس از ذكر چگونگي استفاده اين علوم از قرآن، مدعي است اصول صنايع و حرف نيز از آيات استفاده ميشود؛14 در دنباله مطلب از قول شيدلة مينويسد:
«قرآن در بر دارنده همه چيز است حتي انواع علوم؛ پس بابي و مسألهاي كه اصل باشد نمييابيد مگر اينكه در قرآن چيزي است كه بر آن دلالت ميكند».15
بعضي خلاف اين مطلب را در قالب توهم ذكر كردهاند16 و برخي يافتن تمام علوم را در قرآن به صورت رمز و ايما جستجو ميكنند17 و گروهي اين جامعيت علوم را از دلايل اعجاز قرآن شمردهاند.18
شاطبي اين ادعا را كه تمام علوم در قرآن وجود دارد نقل كرده و آن را به عامه نسبت داده و در جواب گفته است كه هيچ يك از صحابه و تابعين و كسان ديگر، كه به علوم قرآن آشنا بودهاند، چنين ادعايي نكردهاند.19
اين نظريه طرفداران اندكي دارد و اكثر قريب به اتفاق مفسران و عالمان به علوم قرآني جامعيت قرآن را در راستاي اهداف دين ميدانند؛ گرچه از ميان اين عده نيز كساني يافت ميشوند كه به مناسبتهاي مختلف، آيات قرآن را ناظر بر علوم تجربي تفسير كردهاند.
از نظريه اول كه بگذريم، ديدگاههاي ديگر جامعيت قرآن را امري اضافي و نسبي دانستهاند. و عمدتا جامعيت را در راستاي اهداف دين تلقي كردهاند.
اساسا بين علوم تفاوت كلي وجود دارد و در يك تقسيم بندي ميتوان آنها را به علوم نظري و عملي تقسيم كرد؛ زيرا قسمتي از علوم ادراكاتي است كه مستقيما از فعل و انفعال ماده خارجي و از طريق حواس و ادوات ادراكي به دست ميآيد؛ مانند مفهوم زمين، آسمان، آب، هوا و ساير تصورات و همچنين تصديقاتي مانند عدد چهار زوج است، آب، جسم مايعي است و امثال اينها. حاصل شدن اين ادراكات موجب پيدايش اراده و حدود فعلي از انسان نميشود و كار آنها نمايش دادن خارج است.
دسته ديگر ادراكاتي است كه برخلاف دسته سابق، بين انسان و افعال اراديش واقع ميشود و حكايت از خارج ندارد؛ مانند اينكه بعضي از كارها خوب است و بايد انجام گيرد، پارهاي از اعمال بد است و بايد ترك شود، عدالت خوب است و ظلم و ستم بد است و امثال اين تصديقات. اينها يك سلسله افكار و ادراكاتي است كه با افعال و اعمال انسان سر و كار دارد و هيچ فعلي بدون وساطت آنها از او سر نميزند و اصولاً انسان به وسيله اينهاست كه كمالات را به خود جلب ميكند و جنبه ارزشي پيدا ميكند؛20 بنابراين دين عهدهدار بيان علومي است كه محرك اراده انسان مي باشد و او را به سوي عمل ميكشاند. اگر دين احيانا به علوم نظري پرداخته است بنوعي به عمل مكلفان مربوط ميشود.
هدف قرآن هدايت به سوي رشد، شكوفاندن نور ايمان، تقوي و احسان و حركت در شاهراه عبوديت الهي و رسيدن به قله معرفت و بندگي او ميباشد. اين هدفها به طور مستقيم به قوانين تجربي نيازي ندارد و بدون آن ميتواند به خوبي حاصل شود؛ بنابراين اگر در مواردي، قرآن به حقيقتي، علمي و تجربي اشاره دارد چون با يك حقيقت هدايتي و ارشادي پيوند نزديكي داشته و با آن گره خورده است؛ مانند پيش گويي نهايت عالم هستي كه با امر قيامت و سرنوشت بشر مرتبط است. در غير اين موارد، قرآن كريم به قوانين تجربي اشارهاي نكرده ، به راه خود ادامه ميدهد.
پس اگر در قرآن آياتي درباره كيهان شناسي، انسان شناسي و ساير مسايل علمي مشاهده ميشود در راستاي هدفهايي است كه قرآن آنها را دنبال ميكند و دلايلي بر اثبات اعجاز قرآن نيز ميباشد تا بتواند از اين رهگذر ارتباط خود و آورنده خود را با مبدأ آفرينش اثبات كند.21
بنابراين دين در تبيين علوم تجربي هيچ اقدامي نكرده است.22 علامه طباطبايي در اين باره ميفرمايد:
«و چون قرآن كريم، كتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين كاري ندارد، لذا ظاهرا مراد به كل شيء همه آن چيزهايي است كه برگشتش به هدايت است؛ از معارف حقيقيه مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهيه و قصص و مواعظي كه مردم در اهتدا و راه يافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبيان همه اينهاست،23
در اين ديدگاه هدايت خود داراي محدوده و چارچوب مختلفي است كه ذيلاً مورد بررسي قرار ميگيرد:
در مرحله بعد اين بحث مطرح مي شود كه دين در چه چارچوبي قرار دارد و هدايت به چه چيز ميكند تا در همان دايره از آن توقع داشته باشيم و در مسايل ديگر به عقل و بناي عقلا مراجعه كنيم و آنچه در قرآن در اين باره آمده است به قضاياي شخصيه حمل كرده و اطلاقي براي آن قايل نشويم.
قايلان به جامعيت قرآن در راستاي اهداف دين (هدايت) با توجه به اختلافاتي كه در چگونگي برداشت از دين و محدوده اين هدايت وجود دارد، به گروههاي زير تقسيم شدهاند:
گروهي بر اين عقيدهاند كه بر آورده ساختن نيازهاي بشر در حد بسيار زيادي در گرو برنامه ريزي عقلي و محاسبات تجربي و تكنولوژيك بشر است؛ مردمي در جهان وجود دارند كه دين در ميان آنها نقش اساسي بازي نميكند و بدون مراجعه به دين نيازهاي خويش را تأمين ميكنند. پس نيازهاي دنيوي چيزهايي نيستند كه عقل از بر آورده ساختن آن ناتوان باشد و مسلما دين در صدد از كار انداختن اين استعدادهاي بشري نيست؛ چرا كه لازمهاش عبث بودن خلقت حواس و عقل و تجربه بشر است، بنابراين دين آمده است آن چيزهايي را در اختيار مردم قرار دهد كه مردم با پاي خويش نميتوانند به آن برسند.24
آنچه از عقل و تجربه ساخته نيست، امور مربوط به ماوراي عقل و حس و تجربه، يعني برآورده كردن نياز انسان در تقرب به كمال مطلق و سعادت جاودانه يعني حيات سعادتمندانه پس از مرگ مي باشد.
اين گروه به گونهاي ديگر نيز استدلال كرده و گفتهاند: اساسا قرآن كريم و همچنين دين شأنش اين نيست كه در اموري كه مربوط به يافتههاي خود بشر است دخالت كند. حتي راهنمايي كردن آن هم معنا ندارد؛ زيرا خداوند به انسان عقل و خرد و انديشه ارزاني داشته است؛25
به عبارت ديگر اين عده ميگويند: «قرآن كه ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است نه تنها سفارش و دستوري براي دنيا به ما نميدهد بلكه ما را ملامت ميكند كه چرا اين اندازه به دنيا ميپردازيد و آخرت را كه بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها ميكنيد«بل تؤثرون الحيوة الدنيا و الآخرة خير و ابقي، كلا بل تحبون العاجله و تذرون الآخرة»».26
به طور ريزتر معتقدند «معاملات به معناي اعم يعني مجموعه عقود و ايقاعات، احوال شخصيه، سياسات مدني، بين المللي و خلاصه آنچه يك نظام حكومت در تشكيلات حكومتي خودش به آن نيازمند است ... شارع مردم را به خودشان موكول نموده است».27
سؤالي كه در اينجا براي هر خوانندهاي ممكن است مطرح شود، اين است كه پس چگونه ميتوان آيات و رواياتي كه در باب سياست، اقتصاد، و ... وارد شده و به ويژه سيره رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم را در كارهاي اجتماعي و سياسي توجيه نمود؟ اين گروه در پاسخ ميگويند:
1. اگر شارع نفيا و اثباتا در مورد اصول عقلايي سخن دارد در واقع ارشاد به حكم عقلاست. نه اينكه شارع در معاملات تعبد داشته باشد؛28
2. اگر خداوند ميخواست كه پيامبر رهبري سياسي مسلمانان را نيز همانند رهبري دينيشان بپيذيرد بكرات به او هشدار نميداد كه «وكيل» يا «حفيظ» يا «مصيطر» بر مسلمانان نيستي، ... قدرت و مرجعيت سياسي و حكومتي، هر قدر هم براي تحقق بخشيدن به آرمانهاي اسلامي ناگزير و لازم باشد، تعلق به جوهر اسلام ندارد؛29
3. گر چه شخص شارع از همه علوم داراست ولي وظيفهاش بيان نيست بلكه وظيفه او در محدوده شرع مقدس است كه بيان كند. اگر احيانا شارع محيط خود را ملاحظه فرموده و ببيند كه عقل انسانها به جهتي كه بايد برسد، نرسيده باشد آنها را تفضلاً آگاه ميكند ... اينها يك نوع ارشاداتي است كه شرع مقدس از باب دلسوزي براي جامعه خودش دارد و لذا اين قبيل دستورها را ما مثل ساير دستورهايي كه جنبه شرعيت دارد قايل نيستيم؛ يعني اگر چنين دستورهايي داد، اينها اطلاق و عموميت ندارد؛30
در ادامه اين قايل معتقد است كه هفتاد درصد قضاياي قرآني قضاياي شخصيه است نه حقيقيه؛31
4. علاوه بر اين حكومت و تدبير امور مملكتي كه عبارت از تمشيت امور روزمره مردم و نظام اقتصادي و امنيتي آنان است، همه از شاخههاي عقل عملي و از موضوعات جزئيه و متغيراتي به شمار ميروند كه پيوسته در حال نوسان و دگرگوني ميباشد و اين نوسانها و دگرگونيها كه در موضوعات حسي و تجربي دائما اتفاق ميافتد قهرا وضع و رابطه آنها را با كليات و فرامين وحي الهي متفاوت ميسازد و تشخيص صحيح موضوعات تجربي به عهده خود مردم است.32
بنابراين ديدگاه، كاركردهاي اجتماعي و سياسي دين اصالتا ديني نيست.
شك نيست كه پيامبران براي هدايت مردم به راه راست و براي سعادت و نجات مردم و خير و صلاح آنان مبعوث شدهاند. سخن در اين است كه اين راه راست به چه مقصود نهايي منتهي ميشود؟ سعادت مردم از نظر اين مكتب در چيست؟ در اين مكتب چه نوع اسارتها براي بشر وجود دارد كه ميخواهد مردم را از آنها نجات دهد؟ اين مكتب خير و صلاح و فلاح نهايي را در چه چيز ميداند؟
در قرآ ن كريم ضمن اينكه به همه اين معاني اشاره يا تصريح شده است، دو معنا و دو مفهوم مشخص ذكر شده كه نشان ميدهد هدف اصلي، اين دو امر است كه عبارتند از: شناختن خدا و نزديك شدن به او و ديگر برقراري عدل و قسط در جامعه بشري.
قرآن كريم از طرفي ميگويد:«يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا»33
«اي پيامبر ما تو را گواه امت و نويد دهنده و اعلام خطر كننده و دعوت كننده به سوي خدا به اذن و رخصت خود او، و چراغي نوردهنده فرستاديم».
در ميان همه جنبههايي كه در اين آيه آمده است، پيداست كه دعوت به سوي خدا تنها چيزي است كه ميتواند هدف اصلي به شمار آيد.34
از طرف ديگر درباره همه پيغمبران ميگويد:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط»35
«ما پيامبران خويش را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و معيار فرود آورديم تا مردم عدل و قسط را به پا دارند».
اين آيه صريحا بر پا داشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پيامبران معرفي كرده است.
دعوت به خدا و شناختن او و نزديك شدن به او يعني دعوت به توحيد نظري و توحيد عملي فردي. اما اقامه عدل و قسط در جامعه يعني برقرار ساختن توحيد عملي اجتماعي.
با توجه به آنچه گفته شد ميتوان سؤال را به گونه ديگري مطرح كرد و آن اينكه آيا هدف اصلي پيامبران خداشناسي و خداپرستي است و چيز هاي ديگر از جمله عدل و قسط اجتماعي مقدمه آن است؟ يا هدف اصلي بر پا شدن عدل و قسط است و شناختن خدا و پرستش او مقدمه و وسيلهاي است براي تحقق اين ايده اجتماعي؟ به عبارت ديگر آيا هدف اصلي توحيد نظري و توحيد عملي فردي است يا هدف اصلي توحيد عملي اجتماعي است؟
گر چه در پاسخ به اين سؤالات ديدگاهها متفاوت بوده است، لكن به نظر ميرسد غايت انسان و كمال او بلكه غايت و كمال واقعي هر موجودي در حركت به سوي خدا خلاصه ميشود و بس. ادعاي اينكه پيامبران از نظر هدف ثنوي بودهاند شرك لايغفر است. همچنانكه ادعاي اينكه هدف نهايي پيامبران فلاح دنيوي است وفلاح دنيوي جز برخورداري از مواهب طبيعي زندگي در سايه عدل و آزادي و برابري و برادري نيست، ماده پرستي است . بر خلاف نظريه كساني كه اقامه عدل و قسط و نفي ظلم و تبعيض را داراي ارزش ذاتي ندانسته و براي آنها صرفا ارزش وسيلهاي و مقدماتي قايل بوده و ميگويند، اگر بر جامعه نظامات متعادل اجتماعي حكمفرما نباشد، حركت خداجويانه انسان امكان پذير نيست.
بايد گفت ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي با اينكه مقدمه و وسيله وصول به ارزش اصيل و يگانه انسان يعني خداشناسي و خداپرستي است، فاقد ارزش ذاتي نيستند؛ با اين توضيح كه رابطه مقدمه و ذو المقدمه دو گونه است: در يك نوع تنها ارزش مقدمه اين است كه به ذي المقدمه ميرساند. پس از رسيدن به ذي المقدمه وجود و عدم آن علي السويه است؛ مثلاً انسان ميخواهد از نهر آبي بگذرد، سنگ بزرگي را در وسط نهر وسيله پريدن قرار ميدهد؛ اما در نوع دوم با اينكه مقدمه وسيله وصول به ذي المقدمه است، پس از وصول به ذي المقدمه وجود و عدمش علي السويه نيست؛ همان گونه كه قبل از وصول به ذي المقدمه لازم بود، پس از وصول هم ضروري است؛ مثلاً معلومات كلاسهاي اول و دوم مقدمه است براي معلومات كلاسهاي بالاتر، اما چنين نيست كه با رسيدن به كلاسهاي بالاتر نيازي به آن معلومات نباشد؛ و اگر بر فرض همه آنها را فراموش كند، زياني به جايي نرسد و دانش آموز بتواند كلاس بالاتري را ادامه دهد؛ سر مطلب اين است كه گاهي مقدمه مرتبه ضعيفي از ذي المقدمه است.
ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي نسبت به معرفت حق و پرستش حق از نوع دوم است. چنين نيست كه بگوييم وقتي انسان به معرفت كامل حق و پرستش حق رسيد، وجود و عدم راستي، درستي، عدالت، احسان، خيرخواهي، جود، عفو، علي السويه است.
اين عده در تبيين نظريه خويش چنين ميگويند:
قرآن مجيد متضمن كليات برنامه زندگي بشر است؛ زيرا آيين اسلام كه بهتر از هر آيين ديگري سعادت زندگي بشر را تأمين و تضمين ميكند از راه قرآن مجيد به دست مسلمانان رسيده است و مواد ديني اسلام كه يك سلسله معارف اعتقادي و قوانين اخلاقي و عملي است ريشه اصلي آنها در قرآن مجيد ميباشد.
خداي متعال ميفرمايد:
«ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم»36
«بدرستي اين قرآن بسوي آييني كه بهتر از هر آيين ديگر جهاني بشريت را اداره مينمايد، راهنمايي ميكند».
باز ميفرمايد:
«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء»37
«و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را كه همه چيز را بيان مينمايد و روشن ميسازد».
بديهي است كه در قرآن مجيد اصول عقايد ديني، فضايل اخلاقي و قوانين و احكام در آيات بسياري ذكر شده است.
با تأمل در چند مقدمه زير ميتوان معناي واقعي اشتمال قرآن مجيد بر برنامه زندگي بشر را دريافت:
1. انسان در زندگي خود هرگز هدفي جز سعادت و خوشبختي و كامروايي خود ندارد و خوشبختي و سعادت شكلي است از زندگي كه انسان آرزوي آن را داشته، شيفته آن است؛ مانند آزادي، رفاه، وسعت معاش و ...؛
2. فعاليت زندگي انسان هرگز بدون برنامه صورت نميگيرد؛ چه فعاليتهاي فردي چه فعاليتهاي اجتماعي. در هر حال از داشتن هدفي گريز ندارد و از تعقيب هدف خود از راه مناسب آن و به كار بستن مقرراتي كه برنامه كار است هرگز بي نياز نيست.
قرآن در همين زمينه ميفرمايد:
«و لكل وجهة هو موليها فاستبقوا الخيرات»38
«براي هر كدامتان وجهه و هدفي است كه آنرا پيش ميگيرد پس در كارهاي نيك به همديگر پيشي و سبقت بگيريد، تا به هدفي عالي برسيد».
اساسا در عرف قرآن، دين به راه و رسم زندگي اطلاق ميشود و مؤمن و كافر و حتي كساني كه اصلاً صانع را منكرند بدون دين نيستند؛ زيرا زندگي انسان بدون داشتن راه و رسمي خواه از ناحيه نبوت و وحي باشد خواه از راه وضع و قرارداد بشري اصلاً صورت نميگيرد؛
3. بهترين و يا برجاترين راه و رسم زندگي آن است كه آفرينش انسان رابه سوي آن هدايت كند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد يا جامعه سرچشمه گيرد؛ هر يك از اجزاي آفرينش را كه مورد بررسي دقيق و كنجكاوي قرار دهيم خواهيم ديد كه در هستي خود هدف و غايتي دارد كه از نخستين روز آفرينش خود بسوي آن متوجه است و از مناسبترين و نزديكترين راهي كه به آن هدف منتهي ميشود بسوي هدف خود سير ميكند.
قرآن مجيد با توجه به اين مقدمات، شالوده برنامه زندگي انسان را به شكل زير ترسيم نموده است:
اساس برنامه خود را خداشناسي قرار داده و اعتقاد به يگانگي خدا را اولين اساس دين شناخته است و پس از شناساندن خدا، معادشناسي رااز (اعتقاد به روز رستاخيز كه در آن پاداش و كيفر كردار نيك و بد انسان داده خواهد شد) نتيجه گرفته و اصل ديگر قرار داده است و پس از آن پيامبر شناسي را از معادشناسي نتيجه گرفته است؛ زيرا پاداش اعمال نيك و بد، بدون ابلاغ قبلي طاعت و معصيت و نيك و بد از راه وحي و نبوت، صورت نميگيرد. و آن را نيز اصل ديگر قرار داده، و در نتيجه اعتقاد به يگانگي خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دين اسلام شمرده است.
پس از آن، اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب اصول سهگانه را كه يك انسان واقعبين باايمان بايد واجد آنها و متصف به آنها باشد، بيان كرده و سپس قوانين عملي كه در حقيقت حافظ سعادت حقيقي و زاينده و پرورش دهنده اخلاق پسنديده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقي اعتقادات حقه و اصول اوليه ميباشد، تأسيس و بيان كرده است. اخلاق پسنديده هميشه با يك رشته اعمال و افعال مناسب زنده ميماند. چنانكه اخلاق پسنديده نسبت به اعتقادات اصلي همين وضعيت را دارند؛ مثلاً كسي كه جز كبر و غرور و خودبيني و خودپسندي نميشناسد اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبي را نبايد از وي توقع داشت و كسي كه يك عمر معناي انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهميده است، نميتواند ايماني به روز رستاخيز و بازخواست داشته باشد.
خداي متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسنديده با عمل ميفرمايد:
«اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»39
«سخن (اعتقاد) پاك به سوي خدا صعود ميكند و عمل صالح بلندش ميكند، يعني در صعود اعتقاد كمك ميكند».
همچنين در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل ميفرمايد:
«ثم كان عاقبة الذين اساؤا السوآي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤن»40
«پس از آن سرانجام كار كساني كه كار بد ميكردند باينجا كشيد كه آيات خداوند را تكذيب كردند و به آنها استهزاء ميكردند».
خلاصه قرآن مجيد بر ريشههاي اصلي اسلام كه سه بخش كلي را تشكيل ميدهد مشتمل است:
1. اصول عقايد اسلامي كه نوعي از آن اصول سه گانه دين است: توحيد و نبوت و معاد و نوعي عقايد متنوع بر آنها، مانند: لوح، قلم، قضا، قدر، ملائكه، عرش، كرسي، خلقت آسمان و زمين و نظاير آنها؛
2. اخلاق پسنديده؛
3. احكام شرعيه و قوانين عملي كه قرآن كريم كليات آنها را بيان فرموده و تفاصيل و جزئيات آنها را به بيان پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم و ائمه اطهار عليهمالسلام واگذار نموده است.
قرآن مجيد مشتمل است بر هدف كامل انسانيت و آن را به كاملترين وجهي بيان ميكند؛زيرا هدف انسانيت كه با واقع بيني سرشته شدهاست همان جهان بيني كامل مي باشد كه لازمه آن به كار بستن اصول اخلاقي و قوانين عملي مناسب با آن است كه قرآن مجيد تشريح كامل اين مقصد را به عهده دارد.
خداي متعال در وصف آن ميفرمايد:
«يهدي الي الحق و الي طريق مستقيم»41
«هدايت ميكند قرآن مجيد به سوي حق (در اعتقاد) و به سوي راهي راست (در عمل)».
در جايي ديگر پس از ذكر تورات و انجيل ميفرمايد:
«و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه»42
«و فرو فرستاديم اين كتاب را به سوي تو بحق در حالي كه كتاب آسماني را كه در برابر خود دارد تصديق مينمايد و نسبت به آن مسلط و نگهبان است».
درباره اشتمال قرآن بر حقيقت شرايع انبياي گذشته ميفرمايد:
«شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا و الذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي»43
«تشريع كرد براي شما امت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم آنچه را كه به نوح سفارش كرد و آنچه را كه به تو وحي كرديم و آنچه را كه بر ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم».
به طور جامع ميفرمايد:
«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء»44
«و تدريجا فرو فرستاديم به سوي تو اين كتاب را در حالي كه بيان كننده هر چيزي است».
محصل آيات قبلي اين است كه قرآن مجيد حقيقت مقاصد همه كتب آسماني را در بر دارد و هر چيزي كه بشر در پيمودن راه سعادت و خوشبختي درزمينه اعتقاد و عمل به آن نيازمند است؛ به طور تمام و كامل بيان كرده است.45
همانگونه كه اشاره شد از نصوص شرعي به دست ميآيد كه علاوه بر تقرب الي الله يكي ديگر از هدفها كه در طول آن هدف قرار دارد، ايجاد قسط است. و مسلما اين امر بدون ايجاد حكومت ميسر نخواهد بود.
ترديدي نيست كه پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم از نخستين روزهاي پس از هجرت زمينههاي ايجاد قدرت سياسي و تشكيل حكومت را در مدينه فراهم آورد و تشكيلات و تأسيسات لازم را براي تحقق يك دولت مقتدر اسلامي پي ريزي كرد.
«تاريخ گواهي ميدهد كه پيامبر اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم تشكيل حكومت داد و به اجراي قوانين و برقراري نظامات اسلام و اداره جامعه اسلامي پرداخت. والي به شهرها فرستاد و به قضاوت نشست و قاضي نصب نمود؛ سفرايي به خارج و نزد رؤساي قبايل و پادشاهان روانه كرد، معاهده و پيمان بست، جنگها را فرماندهي نمود، احكام حكومتي را به جريان انداخت و به فرمان خدا براي بعد از خود حاكم تعيين كرد.
سيره عملي پيامبر به اين ترتيب ضرورت تشكيل حكومت را به اثبات ميرساند همانطور كه قبول خلافت از طرف امير المؤمنين علي عليهالسلام نيز مبين همين حقيقت است و اصولاً پس از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم هيچ يك از مسلمانان در اين مورد كه حكومت يك ضرورت اسلامي است ابراز ترديد ننمود و همه مسلمانان در اين امر اتفاق نظر داشتند و اختلاف تنها در مورد كسي بود كه ميبايست عهدهدار خلافت و امر حكومت باشد».46
اين ديدگاه نظر شرع را راجع به زمانهاي بعد چنين بيان ميكند:
«اعتقاد به اينكه اجراي احكام اسلام محدود به زمان پيامبر بوده و يا به دوران حضور امام معصوم اختصاص دارد، بدتر از اعتقاد به منسوخ شدن اسلام است و انكار ضرورت تشكيل حكومت اسلامي در حقيقت انكار ضرورت اجراي احكام و جامعيت و جاودانگي دين مبين اسلام است».47
به بيان ديگر «مسأله امامت از مسايل مهم اجتماعي و سياسي است وچگونگي اداره امت و جامعه اسلامي بدان مربوط است؛ اگر موضوع امامت در اسلام مسألهاي سياسي نبود و وظيفه امام تنها بيان احكام فردي فقهي و مسايل عبادي بود آن همه نزاع در باره آن نميشد و آن همه شمشير براي آن از نيام بيرون كشيده نميشد».
شهرستاني در كتاب الملل و النحل، ضمن شمارش اختلافاتي كه در ميان مسلمانان رخ داده است، به اختلاف درباره امامت پرداخته و گفته است:
اعظم خلاف بين الامة خلاف الامامه؛ اذ ما سلّ سيف في الاسلام علي قاعدة دينيه مثل ما سلّ علي الامامة في كل زمان.48
«بيشترين اختلاف در ميان مسلمانان اختلاف درباره امامت است. زيرا آن اندازه كه براي امامت در هر دوره شمشير كشيده شد، درباره هيچ موضوع ديني شمشير كشيده نشد».
اينكه شيعه در تاريخ، مطرود و محكوم به زندان بوده و در سياهچالها به سر برده و شكنجه ديده و منكوب شده و مغضوب حاكمان بوده است، بدين علت نبوده كه در احكام و مسايل فقهي با ديگر مسلمانان اختلاف داشته است. زيرا فرقههاي اهل سنت نيز در اين مسايل با يكديگر اختلاف داشتهاند و گاه اختلافشان با يكديگر بيش از اختلافي بوده كه با شيعه داشتهاند. علت مطرود و مغضوب بودن شيعه اين بوده كه در يك مسأله حاد و مهم اجتماعي و سياسي، كه به كيان جامعه اسلامي و چگونگي اداره آن مربوط بوده، يعني مسأله امامت، با ديگر مسلمانان و همه حاكمان اختلاف نظر داشته است.49
اين عده براي دخالت دين در امر سياست علاوه بر سيره عملي دليل ديگري نيز به شرح زير اقامه كردهاند:
«دليل ديگر براي لزوم تشكيل حكومت، ماهيت و كيفيت قوانين اسلام، احكام شرع است. ماهيت و كيفيت اين قوانين ميرساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع گشته است».50
لذا اسلام به عنوان يك دين كامل و آخرين وحي الهي به انسان، عين سياست و سياستش نيز عين اسلام است. و تصور هر گونه مرزبندي ميان اين دو پنداري ياوه و پوچ و خلاف حقيقت است؛ چرا كه اين ائمه هستند كه «ساسة العبادند» و در زمان پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و حضرت امير عليهالسلام سياست از ديانت جدا نبود.
اساسا اجتماعي بودن انسان اقتضا ميكند كه دين كه عهدهدار هدايت انسان است، نيز اجتماعي باشد و اين بعد از وجود انسان را تحت پوشش هدايت و برنامههاي خود قرار دهد و نسبت به آن ساكت و بي تفاوت نباشد؛ زيرا همانگونه كه انسان در بعد فردي زندگي خويش نيازمند هدايت است، در بعد اجتماعي نيز به هدايت نياز دارد. مضافا اينكه بعد اجتماعي زندگي انسان بس پيچيده و نقطه تضاد منافع و كشمكشهاست و انسان در اين بعد سخت به هدايت دين و برنامههاي آن نيازمند است. پس اگر ديني تنها به بعد فردي انسان عنايت داشته باشد و فقط عهدهدار هدايت او در اين جنبه باشد به هدف خود، كه هدايت كامل انسان است، نميرسد. به تعبيري:
«هدايت اسلامي، شامل «تربيت» است و «سياست». تربيت از ساختن فرد آغاز ميشود به منظور ساختن جامعه؛ و سياست از ساختن جامعه آغاز ميشود به منظور ساختن فرد. بنابراين دو امر ياد شده، دو واقعيت توأمانند و دو روي يك سكه... تربيت صحيح فردي، بدون سياست صحيح اجتماعي تحقق پذير نيست، چنانكه سياست صحيح اجتماعي نيز بدون تربيت صحيح فردي تحقق پذير، نيست.»51
بنابراين اگر ديني تنها عهدهدار تربيت انسان باشد و فقط به بعد فردي او عنايت داشته باشد در اين بعد هم به توفيق دست نمييازد؛ زيرا آنچه اين دين در بعد فردي توصيه ميكند، اجتماع ميتواند به راحتي آن را خنثي و نفي و با آن مبارزه كند و مانع تحقق اين بعد دين شود. (الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم يعني مردم به حاكمان خويش شبيهترند تا به پدرانشان)، بنابراين توفيق دين در بعد فردي انسان نيز در گرو توفيقش در بعد اجتماعي است.
اما اشكال چگونگي ارتباط دين ثابت با مسايل متغير و مقتضيات زمان را اينگونه پاسخ دادهاند: شرع بيشتر اصول و احكام كلي تشكيلات سياسي و حكومتي را بيان داشته است و جزئيات آن را در هر اصل برحسب احتياجات مسلمانان و شرايط زمان و مكان به ولي امر آن زمان واگذار كرده است.52
بنابراين لب دين دو چيز است: 1. تحصيل رضاي كامل خداوند و قرب به او كه جز با حضور قلب و خضوع و خشوع امكان پذير نخواهد بود 2. توجه به مصالح جامعه اسلامي و اقامه حكومت عدل اسلامي با گسترش دادن آن و حفظ وظايف اجتماعي و سياسي اسلامي.
چون اختلافي در بعد اول مسأله نيست بيشتر به بعد دوم يعني عدالت اجتماعي ميپردازيم: آنچه از متون ديني استفاده ميشود اين است كه اين بعد مورد تأييد و تشويق خود دين نيز مي باشد و به آن به ديده عبادت نگريسته شده است؛ نمونههاي زير مؤيد اين امر است:
1. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايد: «عدل ساعة خير من عبادة سبعين سنة قيام ليلها و صيام نهارها»؛53
ساعتي عدالت از هفتاد سال عبادتي كه شبهايش به نماز و روزهايش به روزه بگذرد بهتر است.
2. «العدل رأس الايمان و جماع الاحسان»؛54
عدالت رأس ايمان و گردآورنده نيكي است.
3. «و ما اعمال البر كلها و الجهاد في سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهي عن المنكر الا كنفثة في بحر لجي و ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر لا يقربان من اجل و لا ينقصان من رزق و افضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر»؛55
تمام اعمال نيك و حتي جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهي از منكر همچون قطرهاي است در مقابل يك درياي پهناور. امر به معروف و نهي از منكر نه مرگ كسي را نزديك ميكند و نه از روزي كسي ميكاهد و اما از همه اينها مهمتر سخني است كه براي دفاع از عدالت در برابر پيشواي ستمگري گفته ميشود.
4. «اللهم صل علي محمد و آله و حلني بحلية الصالحين و البسني زينة المتقين في بسط العدل»؛56
خدايا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا به زيور صالحان بياراي و با گستردن عدل و داد زينت پرهيزگاران را بر من به پوشان.
5. «اما و الذي فلق الحبة و برأ النسمه لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء ان لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها».57
آگاه باشيد! به خدا سوگند، خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسياري گرداگردم را گرفته، به ياريم قيام كردهاند و از اين جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسؤوليتي كه خداوند از علما و دانشمندان گرفته كه در برابر شكمخواري ستمگران و گرسنگي ستمديدگان تاب نياورند و سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها ميساختم و از آن صرف نظر ميكردم.
اين نظريه موارد هدايتي قرآن را به صورت روشنتر و ريزتر چنين بيان نموده است: 1. اصلاح فرد؛ 2. اصلاح جامعه؛ 3. اصلاح عقايد؛ 4. اصلاح عبادات؛ 5. اصلاح اخلاق؛ 6. اصلاح قضاوت و سياست؛ 7. اصلاح شؤون اقتصادي؛ 8. اصلاح مسايل نظامي؛ 9. اصلاح حركتهاي فكري و فرهنگي؛ 10. نجات انسان از خرافات.58
در جاي ديگر اينگونه تصريح نموده است: احكام عبادات، قوانين اخلاقي، قوانين اقتصادي، سياسي، مدني و قوانين اجتماعي را بر پايه مباني انساني كه مساوات و آزادي و عدالت مي باشد، پايه گذاري كردهاست.59
اين نظريه گرچه معتقد است دين بتدريج متناسب با تكامل انسان، تكامل يافته و مسايل لازم و ضروري را براي بشر طرح كرده است ولي منشاء پيدايش دين اختلافات اجتماعي و زندگي مادي بوده است. از آيه «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين ...»60
«مردم گروه واحدي بودند پس خدا پيامبراني فرستاد و با ايشان كتاب نازل كرد تا در اختلافات ايشان حكم كند».
چنين برداشت ميشود كه رفع اختلاف و ايجاد عدالت وظيفه اصلي دين و منشأ آن بوده است و روايتي كه در اول مقاله به آن اشاره شد، «ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل في كتاب الله عز و جل» ناظر به همين معناست.
شايد به صورت احتمال در تقويت اين نظريه بتوان گفت علت اكمال دين و اتمام نعمت در مسأله ولايت، هم به همين بعد سياسي و اجتماعي مسأله نظر دارد. زيرا دين بدون ولايت، دين بدون سياست است و دين بدون سياست، ناقص است.61
از نظر قرآن دين خدا از آدم تا خاتم يكي است؛ همه پيامبران اعم از پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت به يك مكتب دعوت ميكردهاند. تفاوت شرايع آسماني را ميتوان در نكات ذيل بيان داشت:
1. در يك سلسله مسايل فرعي و شاخهاي كه بر حسب مقتضيات زمان و خصوصيات محيط و ويژگيهاي مردم، مورد دعوت تفاوت داشته است. در حالي كه همه شكلهاي متفاوت و اندامهاي مختلف يك حقيقت و به سوي يك هدف و مقصود بوده است؛
2. سطح تعليمات: پيامبران بعدي به موازات تكامل بشر از لحاظ عقلي، تعليمات خويش را كه همه در يك زمينه بوده،در سطح بالاتري القا كردهاند؛
اين تكامل دين است نه اختلاف اديان و لذا پيامبران پيشين مبشر پيامبران پسين بودهاند و پسينيان مؤيد و مصدق پيشينيان.
بنابراين پيامبران با همه اختلافات فرعي و شاخهاي حامل يك پيام و وابسته به يك مكتب بودهاند؛ اين مكتب بتدريج بر حسب استعداد جامعه انساني عرضه شده است تا به آنجا كه بشريت به حدي رسيد كه آن مكتب به صورت كامل و جامع عرضه شد. و چون بدين نقطه رسيد نبوت پايان پذيرفت. «و تمت كلمة ربك صدقا و عدلاً لا مبدل لكلماته»62
«پيام راستين و موزون پروردگارت كامل گشت كسي را توانايي تغيير دادن آنها نيست».
تفاوتهاي اديان الهي صرفا در شريعت است؟
صرف نظر از اينكه «عهدين» از چندين كتاب تشكيل شده است كه هر كدام را يكي از انبياء يا جانشينان و حواريون نوشتهاند علاوه برآن چند نامه از پولس، يعقوب، پطرس، يوحنا، مكاشفه در عهد قديم، پنج سفر تورات و كتب انبياء و پادشاهان وجود دارد.
اولا: نميتوان ادعا كرد كه كلام خداست و حتي استنادش به نويسندگان در بوته ترديد است. اين حكم نه از ديد يك مسلمان، كه از منظر محققان بي طرف است.
ثانيا: مشكل تعارضات آشكار و حل ناشدني فقرات كتاب مقدس با دستاوردهاي تقريبا مسلم علوم تجربي جديد كه موجب پيدايش مسأله مهم علم و دين در رشته فلسفه دين شد. موجب بي اعتباري هر چه بيشتر معارف كتاب مقدس شد.
با اين ديد كلي به اديان آسماني بايد ديد آيا فرق بين اين اديان صرفا در شريعت است؟ يا در مسايل اعتقادي نيز تفاوتهايي بين آنها وجود دارد؟ بعضي گمان كردهاند «كه به موجب اختلاف موقعيت زماني و مكاني است و شريعت دين خاتم به لحاظ كمال بشري و ريشه عقلي نسبت به شرايع گذشته كاملتر است و ميتوان گفت شريعت اكمل ناسخ شريعت كامل است» و يا گفتهاند «در مسايل اعتقادي و نظري سخن واحد با زبانهاي مختلف داشتهاند».
در انجيل آمده است:
«گمان نبريد كه آمدهام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم، نيامدهام تا باطل نمايم بلكه آمدهام تا تمام كنم.»63
به ادعاي انجيل بحث بر سر شريعت نيست بلكه مسايل اعتقادي مورد نظر است كه انجيل آنها را تمام و در يك مقطع بالاتري مطرح كرده است.
در متون ديني ما نيز مطالبي آمده است كه مي فهماند اين دين از لحاظ اعتقادي نيز مكمل اديان سابق است. از جمله:
«و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه»64
«و فرو فرستاديم اين كتاب را به سوي تو به حق در حالي كه كتاب آسماني را در برابر خود دارد تصديق مينمايد و مسلط و نگهبان است نسبت به آن».
نويسنده قاموس قرآن «مهيمن» را به معناي مراقب و حافظ و حاضر معنا كرده و در مورد علت اينكه در اين آيه قرآن «مهمين» بر كتب ديگر آسماني گفته شده چنين مينويسد: «ميتوان گفت قرآن با «مهمين» و مراقب بودن دو كار انجام ميدهد يكي اينكه حافظ آنهاست و وجود آنها (كتب آسماني) را تثبيت و تصديق ميكند ديگر آنكه مراقب و مسلط بر آنهاست و آنچه از اغلاط و تحريف و نسيان بر آنها راه يافته بيان ميكند.65
فقيه نامدار شيعه، مرحوم كاشف الغطاء در اين مورد ميگويد: اگر رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم و قرآن نميبود، هرگز نامي از مسيحيت و يهود باقي نميماند؛ زيرا تورات و انجيل تحريف شده، كه خدا را در مصاف و كشتي با يعقوب عليهالسلام توصيف و انبيا عليهمالسلام را ميگسار معرفي مي كنند و زنان پاكدامن را در معرض اتهام قرار ميدهند هرگز توان بقا و دوام ندارند. قرآن كريم همراه با نشر توحيد، دامن تمام انبيا را از اين گونه اتهامها مبرا نمود و ابراهيم خليل و ساير انبيا عليهمالسلام را به عزت و عظمت ستود و مريم عذرا را به طهارت و پاكي ياد كرد. قرآن كريم كتب انبيا سلف را نيز از تحريفهايي كه در آنها واقع شده است تنزيه نمود ... علاوه بر تنزيه كتابهاي آسماني از تحريفهاي اصولي، ساحت آنها را از تحريفهاي فروع دين نيز منزه دانسته است.66
در روايات نيز چنين آمده است:
قال رسول الله صلياللهعليهوآلهوسلم «اعطيت السور الطول مكان التوراة و اعطيت المئين مكان الانجيل و اعطيت المثاني مكان الزبور و فضلت بالمفصل ثمان و ستون سورة و هو مهمين علي ساير الكتب و التوراة لموسي و الانجيل لعيسي و الزبور لداود».67
«به من سورههاي طولاني داده شده بجاي تورات، وسورههاي صد آيهاي به جاي انجيل و سورههاي مثاني به جاي زبور و سورههاي مفصل را كه شصت و هشت سوره است افزون به من دادند و اين قرآن نگهبان و گواه است بر كتابهاي ديگر و تورات موسي عليهالسلام و انجيل عيسي عليهالسلام و زبور داود».
مسلم از ابن عباس نقل ميكند:
«ملكي بر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم وارد شد و گفت: بشارت باد بر تو به دو نوري كه به شما داده شده و به پيامبري پيش از تو ندادند يكي فاتحه الكتاب و ديگر آخر سوره بقره».68
مسلما در دو مورد مذكور، بحث شريعت مطرح نيست بلكه مسايل كلي اعتقادي ميباشد. رواياتي از اين قبيل در متون شيعه زياد نقل شده است.
در روايتي آمده است «اوتيت جوامع الكلم»69 در شرح اين روايت در فصوص الحكم چنين آمده است:
«تمام حقايق و معارف [به پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم داده شده است] و به همين دليل قرآن تمام معاني كتب انبياي سابق را جمع كرده است».70
امام خميني قدسسره در توضيح اين روايت ميگويند: مراد از «جوامع الكلم» بودن قرآن، يا كلام آن سرور [پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم ]،آن نيست كه كليات و ضوابط جامعه را بيان فرمودند ـ گرچه به يك معنا نيز احاديث آن بزرگوار از جوامع و ضوابط است، چنانچه در علم فقه معلوم است ـ بلكه جامعيت به اين معناست كه چون براي جميع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشر نازل شده و رافع تمام احتياجات آن است و حقيقت اين نوع چون حقيقت جامعه است واجد تمام منازل است از منزل اسفل ملكي تا اعلا مراتب روحانيت و ملكوت و جبروت و از اين جهت افراد اين نوع در اين عالم اسفل ملكي اختلاف تامه دارد و آن قدر تفاوت و اختلافي كه در افراد اين نوع است در هيچ يك از افراد موجودات نيست ـ اين نوع است كه شقي در كمال و شقاوت و سعيد در كمال و سعادت دارد. اين نوع است كه بعضي از افراد آن از جميع انواع حيوانات پست تر و بعضي از افراد آن از جميع ملائكه مقربين اشرف است ـ بالجمله، چون افراد اين نوع در مدارك و معارف مختلف و متفاوتاند قرآن به طوري نازل شده كه هر كس به حسب كمال و ضعف ادراك و معارف و به حسب درجهاي كه از علم دارد از آن استفاده ميكند.71
اين گروه در تبيين جامعيت قرآن نسبت به كتب انبياي پيشين به سه شكل مطلب را تقرير كردهاند:
1. سرّ اينكه انبيا ـ عليهمالسلام ـ جامعيت وجودي حضرت ختمي مرتبت را ندارند آن است كه مظهر اسم الله و متحقق باسم اعظم نيستند و به اعتبار فعليت و ظهور فعلي، مظهر برخي از اسماي حق ميباشند و مخصوص به تجلي اسمايي حقند، بر خلاف حقيقت انسان ختمي كه مظهر اسم الله است72
به بيان ديگر: و چون ذات مقدس حق جل و علا به حسب «كل يوم هو في شأن» در كسوه اسماء و صفات تجلي به قلوب انبياء و اولياء كند و به حسب اختلاف قلوب آنها تجليات مختلف شود و كتب سماويه كه به نعت ايحاء به توسط ملك وحي، جناب جبرئيل بر قلوب آنها نازل شده، به حسب اختلاف اين تجليات و اختلاف اسمائي كه مبدئيت براي آن دارد مختلف شود ـ چنانچه اختلاف انبياء و شرايع آنها نيز به اختلاف دول اسمائيه است ـ پس هر اسمي كه محيطتر و جامعتر است، دولت او محيطتر و نبوت تابعه او محيطتر و كتاب نازل از او محيطتر و جامعتر است و شريعت تابعه او محيطتر و با دوامتر است. و چون نبوت ختميه و قرآن شريف و شريعت آن سرور از مظاهر و مجالي يا از تجليات و ظهورات، مقام جامع احدي و حضرت اسم الله الاعظم است، از اين جهت محيطترين نبوات و كتب و شرايع و جامعترين آنها است... و كتاب نازل به او نيز از مرتبه غيب به تجلي اسم اعظم نازل شده و از اين جهت از براي اين كتاب شريف احديت جمع و تفصيل است و از «جوامع كلم» است.73
صدر المتألهين در راستاي برداشتي كه عرفا از كتب آسماني و وحي دارند، كه صرفا معرفت حق و صفات و اسماء و افعال او و نحوه وصول به آن ميباشد، اين معنا را اينگونه بيان كرده است:
«در نتيجه علوم مورد نظر به طور كامل در افعال و صفات الهي تجلي يافته اند و در قرآن ذات حق و صفات و افعال او شرح داده شده است و اين علوم بي نهايت است و در قرآن كليات آمده و تعمق در جزئيات مقاماتش به فهم و استنباط واگذار شده»؛74
2. «نوع بشر نيز مانند يك فرد آن، در تكامل سه مرحله كلي را ميپيمايد: مرحله اول بشر عالم حس و محسوسات است كه در مراتب ادركات حسي يعني مدرسه ابتدايي سير تكاملي كرده تا سرحد تخيل و وهم ميرسد؛ مرحله دوم عالم خيال و وهم كه انسان در ادراكات وهم و خيال يعني در مدرسه متوسطه به راه تكامل سير كرده تا به حد كمال مرتبه ادراكات تخيلي ميرسد؛ مرحله سوم عالم عقل و ادراك حقايق كلي است كه مدرسه عالي و نهايي بشر است و خداوند در هر يك از اين مراحل مناسب حال مردم رسولي براي تكميل و تربيت و توحيد و خداپرستي فرستاده تا به پيشوايي آن رسول طي آن مراحل را به قدم سريع و خط مستقيم كرده و تا حدي كه لايق هستند به معرفت خداي يكتا و معرفت او هدايت شوند ... لذا حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم را خداي متعال خاتم رسولان قرار داد و پس از تعاليم عالي نهايي او كه پايان تكميل سير انسان بود ديگر بشر با مدد كتاب آسماني او در آنچه بايد به وحي به او رسد محتاج پيغمبري نخواهد بود و قرآن او نيز چون خاتم كتب آسماني است كامل و جامعترين كتب وحي است»؛75
3. «موسي عليهالسلام براي تكميل مطلق ظواهر به علاوه تكميل بعضي از بواطن آمد و اين مطلب از نحوه ترتيب تورات شناخته ميشود و عيسي عليهالسلام به تكميل مطلق باطن مأمور شد به اضافه تكميل بعضي از ظواهر و اين امر از ترتيب انجيل شناخته ميشود. و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم هر دو طرف [ظاهر و باطن] را تكميل كرد و بين هر دو مرتبه جمع نمود؛ به گفته آن حضرت: «قبله من مابين مشرق و مغرب است» و اين مطلب را از نوع ترتيب قرآن ميتوان فهميد. در حقيقت نامگذاري اين كتاب به «قرآن» جز اينكه بين اين دو مرتبه بلكه تمام مراتب را جمع كرده، نيست؛ زيرا كلمه «قرء» به معناي جمع است و قرآن مشتق از «قرء» است همانگونه كه در نزد اهل لغت معلوم ميباشد.76
اين نظريه بصراحت در مورد مسايل جديد نفيا و اثباتا نظر نميدهد. صرفا به اسماء و صفات و افعال حق پرداخته و نحوه وصول به آن را در مقامات خاص معين نموده است. ولي آيا در صفات و اسماء حق و يا در سير الي الله چيزي وجود دارد كه به مسايل اجتماعي، سياسي و علوم تجربي و ... ربط پيدا كند؟ در اين باره بحثي نشده است.
1 ـ سوره حشر، آيه 8.
2 ـ سوره مائده، آيه 3.
3 ـ سوره انعام، آيه 38.
4 ـ سوره نحل، آيه 89.
5 ـ محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، (مكتبة الاسلاميه، 1388 ق.) كتاب فضل العلم، باب الرد الي الكتاب و السنة، ج 1، ص 48.
6 ـ همان.
7 ـ همان، ص 49.
8 ـ همان، ص 49.
9 ـ نهج البلاغه، خطبه 18 / نور الثقلين 1 / 714.
10 ـ نهج البلاغه، خطبه 85.
11 ـ نور الثقلين 1 / 715.
12 ـ وسايل الشيعه، 18 / 23.
13 ـ السيوطي، الاتقان، (دار الكتب العلميه بيروت، الطبعة الثانية، 1411 ق) ج 2 / 275.
14 ـ همان.
15 ـ همان، ص 277.
16 ـ آية الله محمد فاضل لنكراني، مدخل التفسير، (مطبعة حيدري، طهران، چاپ اول، 1396 ق) صص 57 - 56، «نعم ربما يمكن ان يتوهم ان القرآن لا يكون تبيانا لكل شيء لانا نري عدم تعرضه لكثير من المسايل المهمة الدينة و الفروع الفقهيه العلميه فضلاً عما ليس له مساس بالدين».
17 ـ حجتي سيد محمد باقر، چهارده مقاله و گفتار، (بنياد قرآن، چاپ اول، 1361 ش) ص 321.
18 ـ آية الله خوئي، البيان، ص 68.
19 ـ ابو اسحاق شاطبي، الموافقات في اصول الشريعة (دار المعرفة، بي تا) ج 2، ص 81.
20 ـ الميزان، ج 3، ص 164.
21 ـ آية الله معرفت، نامه مفيد، ش 7، ص 6 - 5.
22 ـ فخر رازي، التفسير الكبير، ج 20، ص 99. اما العلوم التي ليست دينه فلا تعلق لها بهذه الآية.
22 ـ فخر رازي، التفسير الكبير، ج 20، ص 99. اما العلوم التي ليست دينه فلا تعلق لها بهذه الآية.
23 ـ الميزان، ج 12، ص 347.
24 ـ سروش، مقاله باور ديني و داور ديني، در كتاب فربهتر از ايدئولوژي / 48.
25 ـ آية الله معرفت، نامه مفيد، ش 6، ص 6.
26 ـ بازرگان، مهدي، خدا، آخرت هدف بعثت انبياء، كيان، ش 28، ص 52-51.
27 ـ آية الله معرفت، نقد و نظر، ش 1، ص 64 - 63.
28 ـ محمد مجتهد شبستري، نقد و نظر، ش 1، ص 24.
29 ـ حميد عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب، انتشارات جيبي ، ص 188.
30 ـ آية الله معرفت، نامه مفيد، ش 6، ص 12.
31 ـ همان.
32 ـ حائري، مهدي، حكمت و حكومت، ص 141.
33 ـ سوره احزاب، آيه 45 و 46.
34 ـ آية الله مرعشي، مصاحبه با مجله نامه مفيد، ش 7.
35 ـ سوره حديد، آيه 26.
36 ـ سوره اسري، آيه 9.
37 ـ سوره نحل، آيه 89.
38 ـ سوره بقره، آيه 144.
39 ـ سوره فاطر، آيه 10.
40 ـ سوره روم، آيه 10.
41 ـ سوره احقاف، آيه 30.
42 ـ سوره مائده، آيه 48.
43 ـ سوره شوري، آيه 13.
44 ـ سوره نحل، آيه 89.
45 ـ تفسير الميزان، ج 15، ص 47.
46 ـ امام خميني، ولايت فقيه، ص 27.
47 ـ همان.
48 ـ ابوالفتح محمدبن عبد الكريم شهرستاني. الملل و النحل (چاپ سوم: قم، منشورات الرضا، 1364) ج1، ص 30.
49 ـ اسفندياري، محمد، بعد اجتماعي اسلام، صص 51-50 (نشر خرم، 1375)
50 ـ امام خميني، ولايت فقيه، ص 32.
51 ـ حكيمي، محمد رضا؛ الحياة، گزارشي درباره جلد سوم تا ششم (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368)، ص 15.
52 ـ آيةالله حسينعلي منتظري؛ دراسات في ولاية الفقيه، ج 2، ص 767.
53 ـ جامع الاخبار ص 180، بحار الانوار ج 75 / 352.
54 ـ شرح غرر الحكم، ج 2 / 30.
55 ـ نهج البلاغه، حكمت 374.
56 ـ صحيفه سجاديه، ترجمه صدر بلاغي، دعاي بيستم، ص 234.
57 ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
58 ـ محمد علي الصابوني، التبيان في علوم القرآن (الطبعة الثانية، 1400 ق) ص 139.
59 ـ همان، ص 115.
60 ـ سوره بقره، آيه 213.
61 ـ آيةالله جوادي آملي، عبدالله؛ شريعت در آينه معرفت؛ ص 221.
62 ـ سوره انعام، آيه 115.
63 ـ انجيل متي باب 5، آيه 17.
64 ـ سوره مائده، آيه 48.
65 ـ قاموس قرآن، ج 7، ص 166.
66 ـ آيةالله جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت (مركز نشر فرهنگي رجاء، 1372)، ص 106-105.
67 ـ اصول كافي، كتاب فضل القرآن، ح 10.
68 ـ سيوطي، الاتقان، ج 1 / 86.
69 ـ الخصال، باب 5، حديث 56، شيخ طوسي، امالي، ج 2، ص 99. يعني خدا به من كلمات جامعه داده است.
70 ـ «اي جميع الحقايق والمعارف ولهذا جمع القرآن جميع ما انزل من المعاني التي في كتب الانبياء عليهمالسلام ».
71 ـ امام خميني، آداب الصلوة، (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1370) ص 310.
72 ـ سيد جلال الدين آشتياني، شرح مقدمه قيصري، ص 757.
73 ـ امام خميني، آداب الصلوة، ص 310.
74 ـ صدر المتألهين، مفاتيح الغيب، المفتاح الثاني / 71. «والحاصل ان العلوم كلها داخلة في افعال الله و صفاته و في القرآن شرح ذاته و صفاته و افعاله و هذه العلوم لا نهاية لها و في القرآن ذكر مجامعها و التعمق في تفاصيل مقاماتها راجع الي الفهم و الاستنباط».
75 ـ الهي قمشهاي، مهدي، حكمت الهي، ج 1، ص 309-308.
76 ـ آملي، سيد حيدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، (شركت انتشارات علمي و فرهنگي و انجمن ايران شناسي فرانسه، 1368) ص 357.